دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

۷ مطلب با نشانه «خوانده‌ام» ثبت شده است

بیوتنِ قطع الوتین

بی‌وتنِ رضای امیرخانی، کتابی بود که خیلی خوب منِ خواننده را گرفت. ارمیا شخصی است که از میدان رزم جنگ می‌رسد به میدان‌های نیویورک، آسمان‌خراش‌های سربه‌آسمان نهاده و دیسکو ریسکو! نفهمیدم ارمیا را عشق آن دختر آرشیتکت کشید به قلب آمریکا یا دست روزگاری که برایش قطع الوتین را رقم‌زده بود.

هرچه بود بعد از خواندن‌ کتاب‌های یکی از یکی مزخرف‌تر مثلاً علمی به زبان‌اصلی یا ترجمه‌ شده‌های بیخود؛ خواندن کتابی ایرانی از نویسنده‌ای ایرانی که با لب‌های ذهن آدم بازی می‌کند، آن‌هم در ایامی که نه دغدغه کار بود و نه دغدغه درس، خیلی چسبید. ارمیا احتمالاً جزء کتاب‌هایی باشد که بیش از یک‌بار بخوانمشان و بیش از یک‌بار ازشان لذت ببرم. شکی نیست رضا امیرخانی شخصیتی باهوش با ذهنی قوی و نظام‌مند است. بیوتن تشویقم کرد آن کتاب‌هایی از آقا رضای امیرخانی را که نخوانده‌ام، بخوانم؛ با لذت و حوصله هم بخوانم.

ترجیح می‌دهم فعلاً بیشتر حرف نزنم و فقط 6 بخش از کتاب را برای شما نقل کنم:

برای من نام کتاب ارمیاست، همانی که امیرخانی بهش گفت بیوتن؛ اگر دیدید گفتم کتاب ارمیا، یعنی همین‌!!

لینک‌هایی مربوط به کتاب بعد از عکس‌ها درج کردم. ادامه مطلب را ببینید.

مسیح در شب قدر

 به نظر شما مسیح(ع) چه ربطی به شب قدر دارد؟

مسیح در شب قدر، آن طور که روی جلد کتاب نوشته، روایت حضور حضرت آقاست در منزل شهدای ارمنی آشوری. اما کتاب چیزی فراتر از روایت است. داستان آنقدر خوب نوشته شده که انگار از دیداری بین دیداری دیگر معطل مانده‌ای تا همراه آقا شوی و ببینی چه خبر است. حقا که کتاب روایتی قوی و خوب دارد.

زیاد از دیدارهای رهبری با خانواده شهدا شنیده بودیم. می‌دانستم که محدود به خانواده‌ی شهدای مسلمان نیست. اما نمی‌دانستم که دیدار با شهدای ارمنی و آشوری از سال 63 بوده تا همین سال 93 که انشاالله کریسمس سال 94 هم خواهد بود.

به نظرم، اوج ماجرای کتاب اما در خانواده‌ی شهید سجادیان است که مسلمان‌اند و نویسندگان کتاب بنابر ذکری که آقا از این خانواده در دیدار با خانواده شهید ژان داوید کرده‌اند،‌ آن ماجرا را هم نقل کرده‌اند که بسیار شنیدنی و عبرت‌آموز است.

اما بگذارید مطلبی از پیوست چهارم کتاب با عنوان «من و ارامنه‌ی ایران» که بخش‌هایی است از گفتگوی صمیمانه‌ی حضرت آقا با رهبر ارامنه‌ی جهان، آقای جاثلیق آرام اول، در تاریه 30 تیر 67، نقل کنم:

«آمریکا نمی‌تواند هیچ کاری بکند. همه‌ی راه‌ها به روی او بسته است و هرکاری بکند، به ضرر اوست. معادله‌ی عجیبی پیدا شده است. از هر طرف بیاید، ضربه می‌خورد! به ما حمله نکند، به ضرر اوست؛ چون ما روزبه‌روز قوی‌تر می‌شویم. به ما حمله بکند، باز به ضرر اوست؛ چون متحدتر می‌شویم، و انگیزه‌مان بیشتر می‌شود و طرفداران جهانی پیدا می‌کنیم. افرادی را بفرستند تا شخصیت‌های ما را ترور کنند، به ضررشان است. محاصره‌ی اقتصادی نکنند،‌ به ضررشان است؛ چون میدان تجارت ما گسترده‌تر می‌شود. محاصره‌ی اقتصادی بکنند، بازهم به ضررشان است؛ به خاطرِ این که تلاش داخلی مضاعف می‌شود و آمریکا هم‌پیمانان خودش را در دنیا از دست می‌دهد.»

الکلام، «میزبانی از بهشت» را بخوانید و بعد بیایید در محضر حضرت «مسیح در شب قدر»!

 

عرض دیگری هم هست در ادامه مطلب.

کتاب حرف جدیدی برای گفتن ندارد. همان دردهای اجتماعی دور و بر خودمان را با قلمی روان‌تر از آن‌چه در سایت‌ها و وبلاگ‌ها ریخته،خبرنگار بدون رمز نوشته است.

31 درد اجتماعی مختلف که از قلم حجه‌الاسلام و المسلیمن محمدرضا زائری دارند برآمده.

به نظر من اگر می‌خواهید به آن‌چه منظور نویسنده از نوشتن این کتاب است برسید که چیزی جز تفکر بیشتر در مسائل و انجام وظیفه‌ی‌مان به بهترین شکل نیست،‌کتاب را یکباره نخوانید. هر روز یک یا دو موضوع را که بیش از 4  5 صفحه هم نمی‌شود مطالعه کنید؛ وگرنه به همان دردی که نویسنده در "همه اولش از خون می‌ترسند!" دچار می‌شوید.

از جمله‌ کتاب‌هایی که از نمایشگاه کتاب 94 خریدم.

شما ابزار نیستید.

در معرفی این ترجمه آمده است:

این ترجمه شامل مقدمه و بخش اول کتاب (شما ابزار نیستید، You Are not a Gadget) نوشته جرن لنیر(Jaron Lanier)  است. در این بخش از کتاب، لنیر با نگاهی انتقادی به فنّاوری مدرن، اشاره می‌کند که چگونه رشد اینترنت، فردگرایی و خلاقیت را در معرض  تهدید قرار می‌دهد، چراکه سرویس‌های اینترنتی که برای گروه وسیعی از انسان‌های ناشناس طراحی‌شده، ذهنیت بسته‌ای را جایگزین خرد فردی می‌کند و دسترسی گسترده به رسانه‌ها بیشتر فرهنگ وابستگی را در میان مردم ترویج می‌کند تافرهنگ نوآوری. به‌طورکلی، لنیر استدلال می‌کند که معنای کلی فردیت در حال تغییر است. وی معتقد است ارزش‌های اساسی همچون دموکراسی و آزادی به دلیل آنکه حقوق افراد و شأن انسانی را ارج می‌نهند، باارزش هستند. به باور لنیر، فرهنگ اینترنتی باید در یک تحول اساسی، به یک اخلاق جدید تبدیل شود که در آن انسان‌گرایی دیجیتال حاکم است.


مطالعه‌ی این فایل 24صفحه‌ای آورده‌ی خاصی برای شما نخواهد داشت. ترجمه‌ی این متن اصلا مطلوب نیست و شاید از صفحه‌ی 4 و 5 به بعد را مثل من سریع بخوانید و بگذرید. خلاصه این که توصیه‌ای برای مطالعه این نوشته ندارم. صرفا برای این که بعد از چند کتاب چاپی، اولین مطالعه الکترونیکی بود، در این قسمت قرار دادم.

دریافت
حجم: 758 کیلوبایت

نویسنده قطار کتاب را از یاد دوران کودکی شروع می‌کند. یاد بازی‌های شیرین کودکی در کوچه‌ پس کو‌چه‌های آبادان که مزه‌ا‌ش زیر زبان ما و هم‌سن‌و‌سالان ما هم هست. چیزی که بچه‌های امروزی معمولا نمی‌فهمند...من زنده‌ام

هرچه جلوتر می‌روی بیش‌تر اسیر کتاب می‌شوی. قطار از نوجوانی می‌گذرد تا به انقلاب برسد. دختر ۱۶ ۱۷ ساله‌ی داستان می‌شود یک فعال انقلابی تمام عیار.

علاقه‌ی مشترکی هم داریم. سر زدن به کودکان بی‌سرپرست که عالم خاص خودشان را دارند. عالمی که معمولا ارزش‌ها در آن قدری بالا و پایین‌تر از ما آدم‌هایی است که تکلیف بابا و ننه‌مان مشخص است. با اتوبوس بچه‌ها می‌رود شیراز که آن‌ها را از شر نقل و نبات‌های ناخوانده آبادان در امان نگه دارد. اما خودش توان ماندن ندارد و بعد از دست بوس شاه‌چراغ، راهی آبادان می‌شود که بین راه اسیر می‌شود.

ماجرای داستان از اینجا اوج می‌گیرد. یادم نیست از این‌جا ته به آخر کتاب را چطور خواندم. فقط می‌دانم یک هفته آن صد صفحه‌ی اول را خواندم و باقی حدود ۳۵۰ صفحه را یک روزه... لحظه لحظه بودم.

ماجرا به طور عجیبی ضربان قلب مرا بالا برد. از زندادن تا اردوگاه، از این اتاقک به آن اتاقک، از انواع مشکلات جور و واجور که حتی تصور آن هم برای من وحشت‌آور است. شیرزن می‌خواهد گذراندن این امتحانات و ابتلائات سنگین الهی. گاهی شک می‌کردم که همه‌ی این‌ها برای یک دختر بیست ساله اتفاق افتاده است. دختر بیست‌ساله‌ی داستان کجا و دختر و پسرهای بیست‌ساله امروز کجا؟؟

در اوج سختی و مشقت و ناباوری، هواپیمای حامل اسرا در فرودگاه فرود می‌‌آید.... و داستان ۱۰۰۱ شب به اتمام می‌رسد.

 

من دانشجوی جنگ ندیده، باید جتگ خوانده‌ باشم تا بفهمم که جنگ یعنی چه؟ اسیر یعنی چه؟ شکنجه؟ شهادت؟ ایستادگی

و امروز من حاصل چیست؟ رفاه و آسایش من؟ راحت درس خواندن من؟

و وظیفه من چیست؟ و کوتاهی من یعنی چه؟

تعدادی از کتب خاطرات دفاع مقدس را خوانده‌ام. ولی این یکی حقیقتا غوغاست. بی‌هیچ شک و شبهه‌ای در اولین فرصت بخوانید.

 

{این نوشته را دقایقی بعد از اتمام خواندن کتاب نوشتم. هنوز حس دوران اسارت در وجود من موج می‌زند. چه برسد به خانم آباد}

مشخصات کتاب در ادامه مطلب

امیر آقای گوهرشادی، یک سال از بنده بزرگ‌تر هستند. مشهدیِ مشغول به تحصیل در یزد. هر موقع سری به تارنوشت ایشان می‌زنم یاد ملک‌نژاد یزدی که دو اتاق آن‌طرف‌تر از ما در خوابگاه است میفتم. مشهدی با ریشه یزدی!

آقای گوهرشادی، امیری هستند برای خودشان. دانشجوی ریاضی و علوم کامپیوتری که بیش‌از دانشجوهای ادبیات رمان و داستان می‌خواند. هم ترجمه و هم زبان اصلی، قدیم و معاصر، سبک و سنگین، حالا از المپیاد و ... بقیه خوبی‌های ایشان بگذریم. هرچند نه ایشان را دیده‌ام نه صحبتی داشته‌ایم، لکن دورادور خدمتشان ارادت دارم. همیشه هم خواننده‌ی مطالبشان هستم، البته به سبک همیشگی‌ام خاموش. شاید یکی دو نظر بیشتر نداده باشم.

ایشان همین چند وقت پیش سفری داشته‌اند به پاکستان برای شرکت در ACM. از این سفر، سفرنامه‌ای نوشته‌اند که قلم زیبایی دارد و خواندنش هم لذتی بسیار، چون داغِ داغ است و چند روزی بیش‌تر از اصل ماجرا نگذشته است. ادبیات خوبی دارد و نگاهی جامع. سفر هم بر خلاف بیشتر سفرنامه‌هایی که ما می‌خوانیم، سیاسی و دیپلماتیک نیست. هدف سفر کاملا علمی است که البته در بطن نوشته یک نگاه اجتماعی قابل تحسین نهفته است. در راه نوشتن، هم‌تیمی ایشان، آقا سعید طامه هم همراهی می‌کنند. از همسفر سوم هم فعلا خبری در نوشتن نیست...

برای حسن مطلع(شروع نیکو) بخش "خوانده‌ام" و "از دیگران" با این سفرنامه‌ی امیر‌آقا که البته هنوز کامل منتشر نشده است آغاز می‌کنم. توصیه می‌کنم حتما این سفرنامه را بخوانید؛‌ هم خوانده‌اید هم قدری دردسرهای خروج را که شاید شما هم به آن دچار شده باشید را لمس می‌کنید و هم سری به کشور دوست و همسایه، جمهوری اسلامی پاکستان می‌زنید.

 یادداشت حضرت حجه‌السلام و المسلمین (شاید آیت خدا) علی‌رضا پناهیان درباره فضای مجازی.

به آن‌چه در این یادداشت آمده است خیلی فکر کنید. مشخصا روی صحبتم با کسانی است که در حال خواندن این نوشته هستند و احیانا خود را یک حزب‌اللهی تام می‌دانند.

مثل‌ همه‌ی شاید‌های این‌جا، شاید اگر فرصتی شد برخی بخش‌های این یادداشت را شرحی مصداقی بدهم.

بسم الله الرحمن الرحیم

فضای مجازی محل امتحان‌ها و تکلیف‌های جدید ماست؛ امتحاناتی که ماهیت متفاوتی نسبت به دیگر آزمایش‌های آدم‌ها، در قرون و اعصار گذشته ندارد، ولی متناسب با وضعیت انسان معاصر مختصات خاصی پیدا کرده است. همچون تمام امتحانات دنیا، نه می‌توان کاملاً آن را کنار گذاشت و نه می‌توان به راحتی از آسیب‌هایش در امان بود. همۀ دنیا همینطور است.

هدف تمام امتحانات الهی سنجش میزان عزم و ایمان انسان‌ها در مواجهۀ عقلانی با «هوای نفس و تمایلات بی‌ارزش» طبق دستورات دین است، که موجب رشد انسان‌ها و تعالی روحی آنها می‌شود. این‌بار نیز فضای مجازی با همۀ مختصات تازه‌ای که دارد و تغییرات گسترده‌ای که ایجاد کرده است، چیزی نیست جز زمینۀ جدیدی برای سنجش قدرت روحی انسان و بستر تازه‌ای برای تکالیف انسانی و دینی، که باید ببینیم چگونه از عهدۀ آنها برخواهیم آمد.

انسانی که از عقل و تجربه بیشتری نسبت به نسل‌های قبل برخوردار است و از امکانات بهتری برای زندگی بهره می‌برد، طبیعی است که با امتحانات جدید و پیچیده‌تری هم مواجه شود. مهم این است که ما بتوانیم در مواجهه با این عرصه، هوشمندانه و مسئولانه برخورد کنیم، و با نشان دادن قدرت معنوی خود محل تجلی حکمت خداوند متعال در خلقت انسان قرار گیریم.

و طبیعتا ادامه‌اش در ادامه‌ مطلب