دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

سه‌گام تا از بین رفتن منافع ملی

آقای بدیعی‌نژاد از دکتر ظریف نقل کرده‌اند که: «از نظر ما تحریم‌ها برداشته شده است.»
این یعنی فاجعه. که چرایی آن هم ساده است...

این نگاه آقای ظریف و اطرافیان او، سه گام ساده است که اگر واقعا برای هر شخص منصفی بگوییم و نپذیرد، باید مفروضاتمان نسبت به او را بازبینی کنیم:

1- آن‌چه توسط ما اتفاق افتاده، عمل واقعی به تعهداتمان در برجام بوده است و آن‌چه از طرف مقابل دیدیم، عمل کاغذی به برجام.
بیان بهتر این است که آن‌چه‌ برگ برنده‌ی ما در مذاکرات بوده به رحمت خدا رفته؛ حال آن چه باید به دست می‌آمده هم نیامده بلکه وضعی بدتر از قبل پیش روی ما قرار دارد(~که تفصیلش را بارها خوانده‌ایم)

2- مبرهن است که ما باید از موضع قوت و قدرت، اجرای عملی برجام را بخواهیم؛ نه با مذاکره پشت مذاکره، منت پشت منت، زندانی پشت زندانی و مسیرهای خفت‌بار دیگر. نه در تلاش برای مورد لطف کدخدا واقع شدن؛ بل برای احقاق حق از موضع قوت و تهدید به زیرپا گذاشتن آن‌چه برای آن‌ها پیروزی است.(~آن‌چه که صریحا مورد اشاره تند رهبری قرار گرفت)

3- خروجی این نگاه، می‌شود بازشدن راه مذاکره در هر موضوع متصور دیگری که آن‌چه را به زور از ما ستانده‌اند، در برابر مابه‌ازایی کاملا نامتناسب، تازه با منت و لطف به ما بازگردانند. این‌گونه است که یقینا مهره‌ای در صفحه‌ی شطرنج ما باقی نخواهد ماند | کیشُ مات!


باز دَمِ شیربچه‌های حزب‌الله گرم که اسلام ما را زنده و پویا نگه داشته‌اند...

پ.ن.: پست اینستاگرام بدیعی‌نژاد: instagram.com/p/BGoaCVAjj9s

امام حسین(علیه‌السلام): «اَلْاَمینُ آمِنٌ و الْبَریءُ جَریءٌ و الخائِنُ خائِفٌ و الْمُسِیءُ مُسْتَوْحِشٌ؛ یعنی امانت‌دار در اَمان است، بی‌گناه بی‌باک است، خیانت‌کار ترسان است و بدکار هراسان»

این روزها به همت و دغدغه بعضی دانشجویان دکتری دانشگاه(که برای ما نقش برادر بزرگ‌تر دارند تا دانشجوی دکتری)، پویشی برای مبارزه با پولی شدن دانشگاه در برابر مسئولینی پهن‌پیکر قد برافراشته است. کودکی نوپا و حرکتی ارزشمند که نیاز به حمایت همه‌جانبه دارد تا بشود جوانی برومند. بعداً، به‌خصوص تابستان که به لطف بزرگواری، انشاالله بیشتر با این موضوع درگیر خواهم شد، بیشتر در‌باره‌اش خواهم نوشت؛ اما خلاصه‌ی یکی از جدی‌ترین حرف‌ها این است:

  • این‌طور که بیان‌شده، یکی از دلایل اصلی دانشگاه برای اصرار بر دریافت شهریه از دانشجویان دکتری، نیاز دانشگاه به این منبع مالی برای اداره‌ی ما(~دانشجوها) است. دانشگاه مدعی است که داشته‌های جامعه الصادق(ع) کفاف هزینه‌‌های دانشگاه را نمی‌دهد و ناچار است از جیب دانشجو برای دانشجو هزینه کند.
  • پاسخ دانشجوها در دو مورد کلی خلاصه می‌شود:
  • عدم توان پرداخت چنین مبلغی
  • عدم نیاز دانشگاه به این مبلغ

محل مشکل واضح‌تر شد؛ دانش‌گاهی که داعیه‌ی نداری دارد و می‌خواهد از دانش‌جوهای ندارترش بگیرد.

  • پاسخ آن ساده است و دانشگاه موظف است انجام دهد. بند 12 راهبردهای کلان 10 ساله ابلاغی مقام معظم رهبری به دانشگاه، از قبل پاسخ این سؤال را داده است:

« ارتقاء برنامه و بودجه‌نویسی در دانشگاه بر اساس سیاست‌ها و راهبردهای دانشگاه، ایجاد شفافیت در ورود و خروج بودجه به دانشگاه و همچنین توجه  مضاعف به اصل چابک و سبک‌بار شدن سازمان و تشکیلات دانشگاه و همچنین صرفه‌جویی.»

دانشگاه هم برای پاسخ به سؤال افکار عمومی دانشگاه، هم برای انجام بخشی از آنچه در متن راهبردهای کلان ابلاغ‌شده توسط حضرت آقا آمده است، صادقانه درد این تغییر را بپذیرد و به میدان بیاید. هرآن چه دارد را منتشر کند.

حسن ختام این کوتاه هم کلامی باشد از سعدی؛ گویی حدیث مطلع کلام را به نظم درآورده است:

«و حکما گویند: چهار کس از چهار کس به جان برنجند: حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غمّاز و روسپی از محتسب، و آن را که حساب پاک است از محاسب چه باک است»

این مسئله سؤالات و ابهاماتی در پی دارد که به انشاالله کم کم به آن‌ها هم خواهیم رسید.

ریاست مجلس چقدر مهم است؟

ریاست لاریجانی بر مجلس، نشانه پیروزی جریاناصولگراست؟


بعد از تکیه‌ی آیه‌الله جنتی بر صندلی ریاست مجلس خبرگان، حالا با ریاست هرچند موقت آقای لاریجانی بر مجلس شورای اسلامی، گل از گل رسانه‌های اصولگرا شکفته که ما از اول پیروز بودیم؛ که فرضا قبول!
اما؛

1 | بعضی از آن‌چه در دوران انتخابات دست‌مایه‌ی تحلیل‌ها و بعضی آب بر محل سوزش ریختن‌های ما(~جریان اصولگرا) شد را فراموش نکنیم. از شکاف بین رأی پایتخت و دیگر شهرهای کشور تا وضعیت ورود جریان‌ها و فهرست‌های مختلف به انتخابات مسائلی هستند که نیاز به بررسی و حل اساسی دارند. مهم نیست چه جریانی بر قدرت سوار است، کشور با مسائلی کلان روبروست که حل آن‌ها نیازمند ورود همه‌ است.

ادامه مطلب...

زیارت نجف...

دیروز باز به همت آقا محمدحسین مرادی، رفتیم دیدار استاد نجف دریابندری؛ که پسرش خطابش می‌کرد «استاد نجف».

منزلی در تقاطع خیابان ولی‌عصر و نیایش، خیابان احمدی؛ خانه‌ای قدیمی و سه‌طبقه، بدون آسانسور، طبقه سوم. مسیری که پیمودنش احتمالا برای این روزهای استاد نجف غیرممکن باشد.

دیر راه افتادیم، تا برسیم و بریم گل و شیرینی بخریم هم که دیرتر شد. قرار 10:30  بود که ما 11 رسیدیم و تا 13:30 مشغول صحبت با استاد نجف و پسرش بودیم.. به طور واضحی پسرش از این تاخیر ناراحت بود.

از همه جا صحبت شد، از وضعیت خط فارسی، از وضعیت حمایت از بازار ناشران و چاپ و پخش کتاب، از وضعیت حال و روز استاد، از دیگر فرزندان استاد؛ از سوال‌های عجیب و غریب سید نبوی برای ایستادن بر قله‌ی علم و 5 کتاب برتر از نظر استاد نجف.اما استاد نجف در اثر چند سکته‌ی مغزی، حال و روز خوبی نداشت. ناخوش بود. بخشی از خاطراتش یادش نبود. تکلم برایش سخت و درک آن‌چه در اطراف برایش می‌گذشت سخت‌تر می‌نمود.من همه‌ی آن‌چه از زحمات و حاصل عمر آقای دریابندری خوانده‌ام، به تکه‌هایی از کتاب تاریخ فلسفه راسل خلاصه می‌شود. تکه‌هایی که هنوز مزه‌ی ادبیات سنگین و قوی و غنی و البته سختش برای ما بی‌سوادها زیر زبانم هست. شاید به همین مناسبت بیشتر از ایشان بخوانم.