دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

اموری که نیاز نیست

عادت کردیم تقصیر همه مشکلات را بیندازیم گردن حکومت؛ کم‌تر به نقش خودمان برای بهبود وضعیت کشور فکر می کنیم. رهبری عزیز امروز در خطبه‌های نماز عید فطر، همه ما را به یک چالش فراخوانده‌اند:

«امّا مردم هم وظایفی دارند، بایستی این وظایف را انجام بدهند؛ توده‌ی مردم بایستی مسئله‌ی اسراف را مورد توجّه قرار بدهند. ما چند سال قبل از این مسئله‌ی اسراف را مطرح کردیم؛ زیاده‌روی، ولخرجی در اموری که نیاز نیست، این را به نفع کشور، به نفع طبقات مستضعف و فقیر و مظلوم، کنار بگذارند

بیاید با هم فهرستی از «اموری که نیاز نیست» (اما انجام می‌دهیم) تهیه کنیم. فکر کنیم و فهرستی از اسراف‌هایی که انجام می‌دهیم را به اشتراک گذاریم.

پیشنهاد اول: متن کامل خطبه‌های مختصر و خواندنی نماز عید فطر را حتما بخوانید: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=39933
پیشنهاد دوم: در نوشتن این فهرست، دقیق و سخت‌گیر باشید. باور کنیم که وسط میدان جنگ هستیم و فرصتی برای غفلت نیست. این فهرست را، هرچه شد، با هم به اشتراک بگذاریم و مقید باشیم خودمان را اصلاح کنیم. مواردی که به ذهنتان می‌رسد را در نظرات بنویسید.
ابتذال علمی

ابتذال علمی، یعنی:

  • در جلسه پیش‌دفاعِ دکتری،هفت استادِ علوم‌سیاسیِ معروف گیر بدهند به Bold و Italic؛

  • استاد راهنما، صفحه‌از از حاصل زحمت چند ماهه را نخواند؛

  • معدل چندساله‌ی بالای 17، با یک آزمون با کف نمره‌ی قبولی 12 قابل جایگزینی باشد؛

  • هر حرفی، خوب یا بد، باید در در شکل مقاله باشد و مقاله هم مزین به اسم یک دکتر؛

  • چون نمی‌توانند روی بنر بنویسند آقای دکتر فلانی، جلسه‌ی سخنرانی علمی را لغو کنند؛

  • مقاله‌ی فلان سیاست‌مدارِ مشهور در فلان دانشگاه مشهور را یکی بنویسد و یکی رفرنس‌مالی کند تا آقا استاد تمام شود؛
  • تبدیل دکتری از علم و دانش به پول و پرستیژ؛

بازنشر: شب قدر

از وبلاگ «بنده»، حسین بوذرجمهری: 

آن روزها که خیلی بچه‌تر بودم پدر ما را به مراسم شب قدر مسجد محله می‌برد، چیزی نمی‌فهمیدم می‌خوابیدم تا موقع بازگشت به خانه. در دوران دبیرستان من برای رفتن به مراسم شب‌های قدر جلودار بودم. حتّی با دوچرخه، نصف شب یک سر شهر یزد را به سر دیگرش می‌دوختم که بروم امامزاده. برایم پدیده‌ی دوست‌داشتنی و جدیدی بود. در سال‌های دانشگاه با همسر بیشتر دانشگاه تهران می‌رفتیم. امّا دیگر حال و هوای شب‌های قدر را ندارم. برایم تکراری شده است. مهمتر اینکه احساس می‌کنم این کارهای تکراری که در مراسم‌های شب قدر انجام می‌دهیم حق شب قدر را ادا نمی‌کنند. و بدتر اینکه نمی‌دانم چه کاری می‌توان و باید در این شب قدر کرد تا حق‌ش ادا شود.

اسنپ بی‌کلیه

اسنپ شما را با ناب‌آدم‌هایی هم‌قِصِّه و هم‌غٌصِّه می‌کند که عُمرا در زندگی خسته و لِهِ دیوانه‌خانه‌ی تهران جای دیگری پیدایشان کنید. اگر اسنپ‌سوار باشید و عمر در ترافیک هدر دِه، هَم‌دمی و هَم‌کلامی با رفقای اِسنپی دود و دمِ دیوانه‌خانه را چونان غبار قهوه‌خانه برایتان مطبوع می‌کند. اسنپ دانشگاهی است که راننده‌ها استادند و مسافران دانش‌جو، کم‌پیش آمده که من استاد باشم و راننده دانش‌جو!

صبر، پُرتکرارترین درسِ دانشگاهِ سیار است؛


الغٌصِّة، مردی است سی‌ودو‌ سه ساله که تا 7 ماه پیش گچ‌کارِ ساختمان بوده با هفته‌ای یکی دو میلیون تومان درآمد خالص! رکود ساخت‌وساز از کار بی‌کارش می‌کند، رو می‌آورد به اسنپ. در این 7 ماه پس‌اندازهایش هم تمام می‌شود. ناامید از بانک و قرض‌الحسنه، پول نزول می‌کند، نمی‌تواند اصل پول را برگرداند چه برسد به نزول، باز نزول می‌کند و نزول در نزول در نزول …