دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام» ثبت شده است

بعضی روزها اینقدر آدم سرش شلوغ‌پلوغ میشه و برنامه‌هاش هم قاطی‌پاتی، که فرصت نمی‌کنه چند خط برای عید غدیر و قربانش بنویسه. علی ای حال...

دهه فجر امسال هم گذشت و انشاالله 3سال دیگر، انقلاب وارد ایام پختگی‌اش خواهدشد. انقلابی که در آینده‌ای نزدیک، بارش بر روی دوش من و هم‌نسلان من قرار می‌گیرد. نسلی که بسیاری آن را پرتلاش‌تر و متعهدتر از قبلی‌ها می‌دانندش و البته کم نیستند کسانی که به زیر و بم نسل ما، خرده‌های بجا و نابجا می‌گیرند. نسلی که همین امروز با تمام توان، برخی سنگرهای این انقلاب عزیز را به خوبی پرکرده‌است.

فجر امسال برای من شور و حال همیشگی را نداشت. نه اطرافیانم این شور و حال را داشتند، و بنابر یک استدلال برآمده از دل، جامعه. از همان افتتاحیه‌های پروسروصداهای دهه‌فجریِ احمدی‌نژادی هم که خبری نبود. رئیس‌جمهور هم که در روز 22بهمن، به جای تبیین پیام‌های چنین روزی، احیانا هنوز از سر ماندن در شوق پیروزی، پیام‌های روز 24خرداد را برای مردمی تبیین می‌کرد، که خود خواه‌ناخواه سازنده‌ی آن پیام‌ها بودند و این حرف‌ها را از بر. جوان امروز مشتاق حرف‌های ناب و تازه انقلاب است، نه ماندن در 24خرداد....

مردم در این راهپیمایی، حرف حسابشان "فریاد استحکام" و "نمایش اقتدار" بود، مردمی که آمده‌بودند که روز "قربانی کردن اسماعیل‌ها" و ر"وز اتمام نعمت ولایت" را جشن بگیرند.

***حذف شد***

نعیما طاهری؛ دخترِ دخترِ دخترِ امام خمینی است. دخترِ دخترِ دخترِ امام، یعنی نسل سوم انقلاب. انقلابی که پدربزرگ مادرش با اعتقاد به اسلامِ شیعه‌ی انقلابی تئوریزه و با پشتوانه مردم به پیروزی رسانده و ده سال پس از پیروزی هم، رهبری کرده. نعیما؛ نسل سومی است، یعنی الان بین 20 تا 30 سال دارد، امام و جنگ را یا ندیده یا بنا به مشاهده نفهمیده. نعیما اسمِ خمینی ندارد، شاید هم نخواهد داشته باشد. شاید نخواهد انقلابی باشد و شاید نخواهد حتی مذهبی باشد. نخواهد حجاب داشته باشد و نخواهد در ایران زندگی کند. همچنان‌که الان در کانادا درس می‌خواند - خوب هم درس می‌خواند و جایزه می‌گیرد - و همچنانکه با حجاب نصفه نیمه در مراسم حاضر می‌شود.
شاید دلش بخواهد با هویت خودش زندگی کند نه هویت پدربزرگ مادرش.دلش بخواهد صفحه فیسبوک، اینستاگرام و پینترست داشته باشد. عکس‌های خودمانی بگذارد و... اما مانعی وجود دارد. مانعِ نعیما، مادرِ نعیماست؛ نعیمه اشراقی. اتفاقا مادر نعیما هم مثل اوست. صفحه فیسبوک دارد، اصلاحطلب است و در سیاست آزادانه فکر و اظهار نظر می‌کند، عقاید خاصی راجع به حجاب دارد، عکس های آرایش کرده‌اش عده‌ای را ناراحت می‌کند و...

نعیما اشراقی

طبقه‌ی زیرین خانه‌ی ما که حالا از کتاب‌های مختلف پرشده، برای خودش برکتی دارد.تصویر کتاب کمی دیرتر

معمولا اوقات بیکاری را در همان‌جا و لمیده روی یکی از مبل‌های بازمانده از دوران حج پیشین والدین، و در حال مطالعه به‌سر می‌برم.

امسال، هم‌اتاقی‌های عزیزم، علی و حسین، کتابی به من هدیه دادند که تا چند روز پیش فرصت خواندنش دست نداده‌بود.

ماجرا از آن قرار است که نویسنده در مجلسی از مجالس اهل‌بیت حضور دارد و همه ندای "آقا بیا!" سرداده‌اند. اما آن وسط کسی سازمخالف می‌زند:"آقا نیا!"

اوضاع مجلس به هم می‌ریزد و هرکس حرفی می‌زند. نویسنده موقع رفتن کاغذی را که رویش شماره تلفن و آدرسش را نوشته بوده، داخل جیب آن جوان می‌گذارد تا شاید به سراغش برود و سر از سر ماجرا دربیاورد. از اتفاق آن جوان هم سراغش می‌رود و لحظات بسیار خوبی را باهم تجربه‌ می‌کنند.

سال‌های آخر عمر بابرکت امام روح‌الله، سال‌های مهم و آموزنده‌ای است در تاریخ انقلاب ایران
سال‌هایی که برای کوچک‌و‌بزرگ و خاص‌و‌عام حرف‌هایی دارند

آن‌چه بین امام امت و قائم‌مقام امام می‌گذرد.تلاش‌هایی که فایده‌ای ندارند و امام، خود نهایتا حاصل عمر را خویش را کنار می‌گذارند.

سنجه انصاف