دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

یادداشتی بر پیام نوروزی اوباما

روز میلاد اقاقیها

دکتر عادل پیغامی، در فصل اول کتاب اقتصاد مقاومتی سه ابزار اساسی دشمن در تحریم اقتصادی را این گونه برمی‌شمارند:

1-    ابزار تکنولوژیک فناوری‌های خاص کلیدی

2-    مشارکت جهانی همگانی برای تحریم ایران

3-    ادارک و ذهنیت مردم ایران از وضعیت اقتصادی کشور


تجربه نشان می‌دهد مورد اول نمی‌تواند ابزار کارآمدی برای تحریم ایران باشد: «ما تقریباً در این چندساله هرقدر فناوری خواسته‌ایم، ساخته‌ایم و هیچ مشکلی نداشته‌ایم. ما در مورد فناوری‌های برتر، هیچ نگرانی نداریم.» برای مورد دوم هم آمده است: «مشارکت جهانی در طولانی‌مدت همراهی نمی‌کند و ارتباطات مختلف برای دور زدن تحریم وجود دارد.» اما افکار عمومی مردم نسبت به تحریم‌ها، پاشنه‌ی آشیل آسیب دیدن کشور ما از تحریم‌ها است. اجمالاً به نظر می‌رسد راه درست هدایت افکار عمومی مردم در زمان تحریم صحبت صریح، شفاف و بی‌پرده با مردم نسبت به وضعیت کشور و آگاهی دادن و مشارکت بخشیدن واقعی مردم در فرآیندهای حکومتی است.

باراک اوباما ساعتی پیش در پیامی به مناسب نوروز(پیام را در یوتیوب ببینید یا از این پیوند به صورت مستقیم بارگیری نمایید) از فرصت استفاده کرده و به صحبت مستقیم با مردم ایران پرداخته است. اوباما پیام نوروزی خود را با شعری از فریدون مشیری آغاز می‌کند. تمام آنچه در این پیام می‌گذرد، قطعات تکمیل‌کننده‌ی پازل رویکرد سوم است که در بالا گذشت. رویکردی که عده‌ای دانسته و خواسته از خارج از کشور و عده‌ای هم به ظن من بازخواسته و دانسته در کشور، قطعات مختلفش را شکل می‌دهند.

اوباما با اشاره به توافق هسته‌ای، با تأکید بر زمان‌بر بودن هویدا شدن نتایج آن برای مردم ایران و این‌که یک توافق هسته‌ای تمام مشکلات را حل نمی‌کند، فایده‌های حضور ایران در جامعه جهانی را برمی‌شمارد:

تا زمانی که دال مرکزی جریان اصولگرایی «پیگیری منویات رهبری» است، وضع ما از این بهتر نمی‌شود.

تا زمانی که به دنبال عقلانیت سیاسی نباشیم و سعی نکنیم با فعالیت‌های نظری و عملیِ خودمان، بخشی از هزینه‌های رهبری را بر دوش بکشیم، و دائماً حرفمان به‌اصطلاح «اجرای منویات رهبری» باشد، یعنی نمی‌خواهیم مسئولیت کاری را که انجام می‌دهیم بر عهده بگیریم. یعنی می‌خواهیم شخص دیگری تصمیم بگیرد و ما آن را اجرا کنیم. همیشه منتظریم که ایشان فرمایشی داشته باشند تا ما کاری بکنیم. (انتقاداتی که به برخی از ائمه جمعه‌ هم می‌توان وارد دانست. نعل به نعل کلام رهبری را در خطبه تکرار می‌کنند، که در کنار تکرارهای خشک و بی‌مایه‌ی سیمای جمهوری اسلامی، عمق کلام این مرد فرزانه را برای مخاطب هویدا که نمی‌کند،‌ هیچ؛ ملت را برمی‌گرداند.)

نتیجه‌ی این رویکرد چه می‌شود؟

نتیجه این می‌شود که اصولگرایان، دائماً ادبیات نظریِ تولیدشده توسط رهبر انقلاب را در سخیف‌ترین لایه‌ی ممکن و در بدوی‌ترین امور هزینه می‌کنند؛ بدون آنکه توانایی آن را داشته باشند که خطی بر آن بیفزایند یا آن را با شرایط کاری‌شان تطبیق دهند. این می‌شود که حتی شعارهای تبلیغاتی‌شان نیز بدون هیچ خلاقیتی، مستقیم از سخنان رهبری وام گرفته می‌شود.

بازنشر: تضمینی بر چهار پاره‌ی آقای ظریف

آقای خنده‌یِ کارونِ تدبیر و امید،‌ دیشب همین موقع‌ها 4پاره‌ای در توییتر نوشته‌اند که:

  1. Neither #JCPOA nor SC Res prohibit Iran from missiles not designed for nuke warheads. Read the Document: It's plain English not legalese.1/4
  2. Iran hasn't attacked any country in 250 years. But when Saddam rained missiles on us and gassed our people for 8 yrs, no one helped us. 2/4
  3. If we had missiles during Saddam’s war on us, they may have discouraged or at least reduced his indiscriminate attacks on our civilians. 3/4
  4. I challenge those who accuse Iran of provocation to make the the same statement as IRGC General: we will not use force except in defense.4/4

آقای دکتر توحید عزیزی در گوگل پلاسشان تضمینی شیرین و تلخ بر این 4 پاره نوشته‌اند که یادگاری اینجا نگهش می‌دارم. حوصله کنید و این چند سطر را بخوانید.

این چه اسطوره‌ی از تاریخ دیپلماسی کشور است، که حواسش به این مسائل نیست؟

اصل نوشته را در پلاس آقای عزیزی بخوانید؛ اگر گ+ برایتان باز نمی‌شود، در ادامه مطلب هم هست:

فرمان را سفت بچسبیم

- تا بحال، دو روز سخت را پشت سرگذاشته‌ایم؛ «روز اعلام» و «روز تصویب». اما امروز روز آخر خانی است 100*n روزه، ملقب به «روز اجرا» که بناست اجرای کامل برجام اعلام شود، و تحریم‌هایی که به بهانه‌ی فعالیت‌های هسته‌ای ایران از طرف ایالات متحده و اتحادیه اروپا تصویب شده‌اند، برداشته شوند.

- برای کسی که به دیده‌ی انصاف به ماوقع ماجرای هسته‌ای از ابتدای باز شدن پرونده تا کنون بنگرد، حقایق بسیاری هویدا خواهد بود. (این هم از آن موضوعاتی است که هرکس باید برای خودش یک جمع‌بندی داشته باشد، که جز از راه قلم حاصل نمی‌شود)

- مشرق سیر خبری اتفاقات امروز را نوشته است. ماجرای امروز حرف‌ها دارد...

- به نظر شما وقتی نسل‌های آینده ما که بهتر و عمیق‌تر از ما به حقایق آن‌چه این روزها در جریان است پی می‌‌برند، با دیدن تصویر نشستن ظریف و موگرینی روبروی هم، و انتظار مثلا مدبرانه و عزتمندانه ما برای قرائت گزارش پایانی آژانس و برداشته شدن تحریم‌هایی که به زودی مشخص می‌شود بود و نبودش چه فرقی به حال اداره‌ی کشور دارد، چه حسی خواهند داشت؟

- شکی نیست که نسل آینده‌ی ما،‌ قدرشناس‌تر از ما هستند. یادمان نرود آیندگان ما(شاید هم خود ما) کسانی هستند که بناست اتفاقات بسیار بزرگی را که عبد صالح خدا وعده داده است، ببینند. اما مایِ «جانم فدای رهبر»، زمین ماندن امر ولی را چه کنیم؟ (بله،‌ می‌دانم امام علی‌(ع) سالها خانه‌نشین بودند؛‌ می‌دانم!)

- آقای ظریف توییت کرده‌اند که:

دیپلماسی جبهه‌ای از جبهه‌های اسلام است. اما جبهه‌ای که بدون پشتیبانی، به درد نمی‌خورد. قطعا آقای ظریف بزرگوار که فرزند انقلاب هستند، می‌دانند. اما ما هم برای خودمان بدانیم که آن‌چه موجب شده خادمان عرصه دیپلماسی کشور بتوانند پا روی پا بیندازند و بنشینند، «خون» است. یادمان نرود.

- باز بر همان سوال‌‌های نوشته‌ی قبلی تاکید می‌کنم. سوالی که فعلا جوابی متقن نسبت به آن برای خودم ندارم که بنویسم.

 حد هزینه دادن نظام اسلامی برای رشد فهم مردم کجاست؟

هفته‌ی پیش، امروز؛ سؤالاتی بی‌پاسخ!

جای شما خالی، هفته‌ی پیش(18 دی) توفیق زیارت حرم مطهر حضرت ثامن‌الحجج(ع) را داشتیم. از برکات نامتعارف بودن عموم اتفاقات دانشگاه امام صادق(ع) و دیرهنگام بودن امتحانات پایان‌ترم نسبت به بقیه دانشگاه‌ها، زیارت حرم مطهر در روزهایی بسیار خلوت بود. شرایطی که نیم ساعت بچسبی به ضریح، بی‌هیچ سروصدا و اعتراضی!

سخنران پیش از دعای ندبه‌ی حرم، حاج‌آقای ماندگاری بودند. صحبت‌هایی خوب داشتند که به‌عنوان یادگاری سفر می‌نویسم:

محور اصلی صحبت ایشان پیرامون ظهور حضرت حجت(عج) بود. در مثالی جالب، زمان زعامت ولی‌فقیه را به امتحان میان‌ترمِ(به قول خودشان امتحان قوه)‌ امتحان پایان‌ترم(نهایی) تشبیه کردند. با این نکته که اگر کسی توانست امتحان قوه را پشت سر بگذارد، می‌تواند در امتحان نهایی هم شرکت کند، والا هیچ‌وقت چنین اجازه‌ای نخواهد داشت. ایشان در ادامه‌ی صحبت‌هایشان با تحلیل کیفیت ولایت مداری مسئولین کشور، آن‌ها را به استغفار از عدم ولایت مداری کامل فراخواندند. (آنچه نامه‌ی رهبر انقلاب پیرامون شرایط اجرای برجام را می‌توان مصداقی زنده از آن دانست و دولتی که باکمال وقاحت هرچه می‌کند را در راستای بیانات رهبری تعبیر می‌کند. از اجرای اقتصاد لیبرال مقاومتی نما گرفته تا خارج کردن آن کالاندریای نازنین(اصطلاح اقتباسی است از بخاری) و پر کردن قلب سنگین آن با بتن!)

بعد از مسئولین، مردم را دعوت به استغفاری بزرگ‌تر کردند...

شماره صفحه‌ و فصل کتاب یادم نیست، اما آقای روحانی به وضوح در فصول ابتدایی کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای» که در سال 1390 چاپ شده با این مضمون نوشته‌اند که تا کی باید رابطه ما با آمریکا قطع باشد و بالاخره یک روزی باید این مشکل را حل کرد.

حالا من هم نمی‌خواهم داستانی واضح و تکراری را مرور کنم که حضرات دنبال رابطه‌‌ی با آمریکا هستند، نه ضابطه؛ که این اظهر من الشمس است. الآن دنبال سند و مدرک و قانون و هیچ‌چیز دیگری هم نیستم. اما آن‌چه خیلی به من فشار آورد و باعث شد بنویسم که حداقل خودم بفهمم چند چندم، شاهکار جدید دولت محترم بود. بعد از مدتی که آمریکا از زیر و رو ترتیب روح و جسم برجام را داده،‌ آقایان صدایشان درآمده(یا صدایشان را در آورده‌اند) که این کار نقض برجام است و ما پاسخی سخت خواهیم داد. هرچه نشستیم که خدایا قانون ویزا که تصویب شد، تحریم‌های جدید هم که فردا پس فردا تصویب می‌شود؛ پس چه شد این پاسخ سخت؟ پاسخی جز قیافه‌ی اتوکشیده‌ی جناب سخنگوی دستگاه دیپلماسی و لبخند‌های آقای ظریف؟ تا که خبر آمد آقای روحانی نامه زده‌اند که توسعه‌ی موشکی را با توان بیشتر ادامه دهید!

خب. حالا این شد اقدام عملی؟ مگر این کار نیاز به نامه‌ی شما دارد؟ مگر رای و نظر شما در این باره اثر چندانی دارد؟ اگر به شما بود الآن سپاه اسلام مجهز به چیزی جز تیر و کمان بود؟ تا کجا باید برویم؟ بناست چه بلایی سر ما بیاورند که به خودمان بیاییم؟مگر همین اتفاقات،‌ ده سال پیش از این توسط همین حضرات رخ نداد؟ دنبال چه هستند اینها؟ چرا مردانگی به خرج نمی‌دهند؟ چرا اجرای برجام را ولو در حد ی پز سیاسی متوقف نمی‌کنند؟ کجای نامه‌ی رهبری یا مصوبه‌ی مجلس برای اجرای برجام، پز و فیس سیاسی و نامه زدن بود؟ نامه‌ی مثلا تهدیدآمیزتان را قبول کنیم یا واردات برنج توسط بازرگانی محترم دولت از آمریکا را؟ یا افزایش واردات اقلام مصرفی از آمریکا را؟

چرا عزت را به پاسپورت ایران برنمی‌گردانند؟ چرا افتاده‌اند دنبال مسخره‌بازی‌ها و کثافت‌کاری‌های سیاسی انتخابات مجلس؟ چرا دغدغه‌شان شده انصراف خمینی و رد صلاحیت هاشمی؟ افق نگاه حضرات کجاست؟

اگر کسی می‌داند، جواب مرا هم بدهد...

استراتژی گاز انبری!

استراتژی گازانبری

ما و هم‌دوره‌ای‌ها دو سال دیگر زمان داریم تا بخواهیم وارد فرآیند پایان‌نامه شویم. آن چه که به نظرم باید چکیده‌ی تلاش رسمی و غیررسمی حداقل 6سال (و از نظری 18سال)سال درس خواندن باشد و منشأ اثر. در 7 ترم تحصیلی گذشته(که این روزها می‌شود دقیقاً وسط دوران تحصیل ورودی‌های 91 کارشناسی ارشد پیوسته در دانشگاه امام صادق(ع)) همه نوع استاد و دانشجویی دیدیم. از اساتیدی که کتاب تألیف خودشان را نمی‌فهمیدند تا آن اساتیدی که افق دیدشان در گستره‌ی فهم بسیاری از هم‌قطارانشان نبود. از دانشجویی که از همان اول درس را سفت چسبیده و با نمرات خیلی شیک و خوب درس‌ها را می‌گذارند، تا دانشجویی که از همان ابتدا درس را بوسید و گذاشت کنار برای رسیدن به آرمان‌هایش(که الزامی ندارد کار اشتباهی کرده باشد.)

دنبال من بیاید، عرضی دارم...

 

پرده اول:

آقایی کارشناسی‌اش را ایران خوانده و برای دکتری رفته یکی از دانشگاه‌‌های با رتبه زیر بیست در آن سر دنیا.

در خاص‌ترین و Hi-Tech ترین و امنیتی‌ترین دانشگاه آن کشور به صورت همزمان دو دکتری مختلف را در مدت کوتاهی تمام کرده و با بهترین خروجی به سرانجام رسانده‌است.

ظاهرا در تاریخ آن دانشگاه، چنین چیزی بی‌سابقه بوده است.

از چندجا پیشنهاد Post-Doc و اشتغال به کار دارد، با حقوقی سطح بالا در کشور هدف.

پروژه‌ی ایشان شرایطی داشته که به بسیاری از بخش‌های حساس چند کشور توسعه یافته دنیا به صورت کامل دسترسی داشته است.

اراده کند، صبح با ناز و نعمت آن‌جاییست که بخواهد.

 

پرده دوم:

این آقا، بورس دولت جمهوری اسلامی بوده و در سال‌های اخیر بورس ایشان را مثل خیلی‌های دیگر قطع کرده‌‌اند. آن‌جا مشکلات مالی سختی داشته‌اند.

وی اکنون ایران است. هیچ دانشگاهی و هیچ مرکزی به ایشان پذیرش نمی‌دهد.

هر روز شروع می‌کند با باری از مدارک علمی از این دانشگاه به آن دانشگاه و از این وزارت‌خانه به آن وزارت‌خانه.

دلیل جواب ندادن‌ها معلوم نیست.

 

پرده سوم:

دوست ندارد برگردد، دوست دارد در کشورش مفید باشد.

به علت مشکلات مالی، مشغول مسافرکشی هستند.

 

پرده چهارم:

میگفت همه‌ی این‌ها فدای یک خنده‌ی «سید علی»

این یکی بود از این خرمن. اما جز‌ء سخت‌هایش بود...


الآن از هشتی رسید، حرفمان یکی است. بخوانیدش از اینجا

دوستانی دارم که

دوستانی دارم که وقتی می‌روند مجلس، باید از ساعتی قبل نیروی انتظامی مراقبشان باشد که دست گل به آب ندهند،

   کسانی که آن دوروبر رد می‌شوند، ناسزا تقدیمشان می‌کنند که چرا خیابان را شلوغ کرده‌اند،

   بهانه‌ی مسخره شدن دست آنی می‌دهند که نباید بدهند،

   نماینده‌ی مجلس هم که...، انگار نه انگار؛ اصلا آدم حسابشان نمی‌کند.


دوستانی دارم که وقتی می‌روند مجلس، از همان ابتدا مورد احترام هستند،

   هیچ‌کس نمی‌فهمد کی می‌روند و کی می‌آیند،

   روز و شب ندارند که وضع کشور را بهتر کنند، اقتدار کشور را بیشتر کنند،

   نماینده‌ی مجلس هم که انگار به نعمتی بزرگ دست‌یافته، قدرشان را می‌داند.