دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

برجام و فیش‌های حقوقی
شرایط امروز دولت چیزی جز کلافی در هم تنیده در بسیاری از حوزه‌های کشورداری نیست. گره‌ی بزرگ و کور این کلاف، سیاست خارجی و مصیبت موسوم به «برجام» است. برجامی که به تعبیر آقای محمدی، آفتابش را‌ فقط عده‌ای در وزارت خارجه و چندی در پاستور حس می‌کنند. 
برجام، هست و نیست دولت است در برابر اعتماد شکننده‌ی مردم؛ که هرچه می‌گذرد، آنانی که ولو اندکی انصاف دارند، صدای شکایتشان از برجام بلند می‌شود، مگر عده‌ای کاسب برجام که حیات سیاسی‌شان به CPR هر روزه‌ی این بیمار بسته است.
اما؛ هرچند کلیت برجام حمایت نظام و رهبری را داشت، ولی می‌توان به حق، باعث و بانی آن را دولت دانست و نزد افکار عمومی مسئولیت‌ها را متوجه دولت کرد، نه نظام؛ که البته خود چنین نگاهی هم کم‌هزینه نیست.
لکن حواسمان باشد که ماجرای فیش‌های حقوق نجومی این‌گونه نیست و چنین تفکیکی را بین دولت و نظام نمی‌پذیرد‌. اشتراک ماجرای فیش‌های حقوقی با برجام در بازی با حیثیت کل نظام و آسیب‌های سنگین به اعتماد و رضایت عمومی است.
نکته اینجاست که دولت آقای حقوق‌دان، دولت درد کشیدن نیست و بعید است درد و هزینه‌ی برخورد جدی و اصلاح ساختاری ماجرای فیش‌های حقوقی و مسئله‌ی کلان‌تر آن، شفافیت اموال و دارایی‌های مسئولین کشور(در دولت و دیگر نهادها) را به جان بخرد؛ شاید چون بیشترین درد را پاره‌های تن دولت خواهند کشید.
در این موضوع و این نگاه بیشتر فکر کنیم و بیشتر بنویسیم؛ علی الحساب: 
1. دولت اگر بفهمد و خالصانه تن به این درد دهد، می‌تواند با سرمایه‌ی اجتماعی خوبی به حیات طولانی مدت خود ادامه دهد و خدمتی ماندگار از خود به جای بگذارد. و الا باید منتظر ماند و دید.
2. اگر دولت نخواهد چنین کاری کند، آنانی که ماهیت نظام و سلامت و ادامه حیاتش برایشان مهم است، باید پیش‌قراولان این عمل سخت باشند. هیچ دلیلی ندارد که نظام خود را در دولت خلاصه و بار را از روی دوش خود بردارد. (چگونگی این کار نوشته‌ی دیگری می‌طلبد.)
3. نظام هزینه زیادی داد تا مردم و حتی نخبگان بفهمند برجام یعنی چه؟ باید تلاش کنیم این هزینه در مسیر شفافیت نظام تکرار نشود. و الا باید کمربندها را سفت ببندیم. (همین برجام هم از نبود شفافیت کرد آن‌چه نباید می‌کرد.)
حال، آیا می‌توان به سروصداهایی که کم‌وبیش از نبود شفافیت در جاهای مختلف بلند شده است، خوشبین بود؟
مسیر درست اصلاح ساختارهای حاکمیتی چیست؟
سه‌گام تا از بین رفتن منافع ملی

آقای بدیعی‌نژاد از دکتر ظریف نقل کرده‌اند که: «از نظر ما تحریم‌ها برداشته شده است.»
این یعنی فاجعه. که چرایی آن هم ساده است...

این نگاه آقای ظریف و اطرافیان او، سه گام ساده است که اگر واقعا برای هر شخص منصفی بگوییم و نپذیرد، باید مفروضاتمان نسبت به او را بازبینی کنیم:

1- آن‌چه توسط ما اتفاق افتاده، عمل واقعی به تعهداتمان در برجام بوده است و آن‌چه از طرف مقابل دیدیم، عمل کاغذی به برجام.
بیان بهتر این است که آن‌چه‌ برگ برنده‌ی ما در مذاکرات بوده به رحمت خدا رفته؛ حال آن چه باید به دست می‌آمده هم نیامده بلکه وضعی بدتر از قبل پیش روی ما قرار دارد(~که تفصیلش را بارها خوانده‌ایم)

2- مبرهن است که ما باید از موضع قوت و قدرت، اجرای عملی برجام را بخواهیم؛ نه با مذاکره پشت مذاکره، منت پشت منت، زندانی پشت زندانی و مسیرهای خفت‌بار دیگر. نه در تلاش برای مورد لطف کدخدا واقع شدن؛ بل برای احقاق حق از موضع قوت و تهدید به زیرپا گذاشتن آن‌چه برای آن‌ها پیروزی است.(~آن‌چه که صریحا مورد اشاره تند رهبری قرار گرفت)

3- خروجی این نگاه، می‌شود بازشدن راه مذاکره در هر موضوع متصور دیگری که آن‌چه را به زور از ما ستانده‌اند، در برابر مابه‌ازایی کاملا نامتناسب، تازه با منت و لطف به ما بازگردانند. این‌گونه است که یقینا مهره‌ای در صفحه‌ی شطرنج ما باقی نخواهد ماند | کیشُ مات!


باز دَمِ شیربچه‌های حزب‌الله گرم که اسلام ما را زنده و پویا نگه داشته‌اند...

پ.ن.: پست اینستاگرام بدیعی‌نژاد: instagram.com/p/BGoaCVAjj9s

امام حسین(علیه‌السلام): «اَلْاَمینُ آمِنٌ و الْبَریءُ جَریءٌ و الخائِنُ خائِفٌ و الْمُسِیءُ مُسْتَوْحِشٌ؛ یعنی امانت‌دار در اَمان است، بی‌گناه بی‌باک است، خیانت‌کار ترسان است و بدکار هراسان»

این روزها به همت و دغدغه بعضی دانشجویان دکتری دانشگاه(که برای ما نقش برادر بزرگ‌تر دارند تا دانشجوی دکتری)، پویشی برای مبارزه با پولی شدن دانشگاه در برابر مسئولینی پهن‌پیکر قد برافراشته است. کودکی نوپا و حرکتی ارزشمند که نیاز به حمایت همه‌جانبه دارد تا بشود جوانی برومند. بعداً، به‌خصوص تابستان که به لطف بزرگواری، انشاالله بیشتر با این موضوع درگیر خواهم شد، بیشتر در‌باره‌اش خواهم نوشت؛ اما خلاصه‌ی یکی از جدی‌ترین حرف‌ها این است:

  • این‌طور که بیان‌شده، یکی از دلایل اصلی دانشگاه برای اصرار بر دریافت شهریه از دانشجویان دکتری، نیاز دانشگاه به این منبع مالی برای اداره‌ی ما(~دانشجوها) است. دانشگاه مدعی است که داشته‌های جامعه الصادق(ع) کفاف هزینه‌‌های دانشگاه را نمی‌دهد و ناچار است از جیب دانشجو برای دانشجو هزینه کند.
  • پاسخ دانشجوها در دو مورد کلی خلاصه می‌شود:
  • عدم توان پرداخت چنین مبلغی
  • عدم نیاز دانشگاه به این مبلغ

محل مشکل واضح‌تر شد؛ دانش‌گاهی که داعیه‌ی نداری دارد و می‌خواهد از دانش‌جوهای ندارترش بگیرد.

  • پاسخ آن ساده است و دانشگاه موظف است انجام دهد. بند 12 راهبردهای کلان 10 ساله ابلاغی مقام معظم رهبری به دانشگاه، از قبل پاسخ این سؤال را داده است:

« ارتقاء برنامه و بودجه‌نویسی در دانشگاه بر اساس سیاست‌ها و راهبردهای دانشگاه، ایجاد شفافیت در ورود و خروج بودجه به دانشگاه و همچنین توجه  مضاعف به اصل چابک و سبک‌بار شدن سازمان و تشکیلات دانشگاه و همچنین صرفه‌جویی.»

دانشگاه هم برای پاسخ به سؤال افکار عمومی دانشگاه، هم برای انجام بخشی از آنچه در متن راهبردهای کلان ابلاغ‌شده توسط حضرت آقا آمده است، صادقانه درد این تغییر را بپذیرد و به میدان بیاید. هرآن چه دارد را منتشر کند.

حسن ختام این کوتاه هم کلامی باشد از سعدی؛ گویی حدیث مطلع کلام را به نظم درآورده است:

«و حکما گویند: چهار کس از چهار کس به جان برنجند: حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غمّاز و روسپی از محتسب، و آن را که حساب پاک است از محاسب چه باک است»

این مسئله سؤالات و ابهاماتی در پی دارد که به انشاالله کم کم به آن‌ها هم خواهیم رسید.

ریاست مجلس چقدر مهم است؟

ریاست لاریجانی بر مجلس، نشانه پیروزی جریاناصولگراست؟


بعد از تکیه‌ی آیه‌الله جنتی بر صندلی ریاست مجلس خبرگان، حالا با ریاست هرچند موقت آقای لاریجانی بر مجلس شورای اسلامی، گل از گل رسانه‌های اصولگرا شکفته که ما از اول پیروز بودیم؛ که فرضا قبول!
اما؛

1 | بعضی از آن‌چه در دوران انتخابات دست‌مایه‌ی تحلیل‌ها و بعضی آب بر محل سوزش ریختن‌های ما(~جریان اصولگرا) شد را فراموش نکنیم. از شکاف بین رأی پایتخت و دیگر شهرهای کشور تا وضعیت ورود جریان‌ها و فهرست‌های مختلف به انتخابات مسائلی هستند که نیاز به بررسی و حل اساسی دارند. مهم نیست چه جریانی بر قدرت سوار است، کشور با مسائلی کلان روبروست که حل آن‌ها نیازمند ورود همه‌ است.

ادامه مطلب...

زیارت نجف...

دیروز باز به همت آقا محمدحسین مرادی، رفتیم دیدار استاد نجف دریابندری؛ که پسرش خطابش می‌کرد «استاد نجف».

منزلی در تقاطع خیابان ولی‌عصر و نیایش، خیابان احمدی؛ خانه‌ای قدیمی و سه‌طبقه، بدون آسانسور، طبقه سوم. مسیری که پیمودنش احتمالا برای این روزهای استاد نجف غیرممکن باشد.

دیر راه افتادیم، تا برسیم و بریم گل و شیرینی بخریم هم که دیرتر شد. قرار 10:30  بود که ما 11 رسیدیم و تا 13:30 مشغول صحبت با استاد نجف و پسرش بودیم.. به طور واضحی پسرش از این تاخیر ناراحت بود.

از همه جا صحبت شد، از وضعیت خط فارسی، از وضعیت حمایت از بازار ناشران و چاپ و پخش کتاب، از وضعیت حال و روز استاد، از دیگر فرزندان استاد؛ از سوال‌های عجیب و غریب سید نبوی برای ایستادن بر قله‌ی علم و 5 کتاب برتر از نظر استاد نجف.اما استاد نجف در اثر چند سکته‌ی مغزی، حال و روز خوبی نداشت. ناخوش بود. بخشی از خاطراتش یادش نبود. تکلم برایش سخت و درک آن‌چه در اطراف برایش می‌گذشت سخت‌تر می‌نمود.من همه‌ی آن‌چه از زحمات و حاصل عمر آقای دریابندری خوانده‌ام، به تکه‌هایی از کتاب تاریخ فلسفه راسل خلاصه می‌شود. تکه‌هایی که هنوز مزه‌ی ادبیات سنگین و قوی و غنی و البته سختش برای ما بی‌سوادها زیر زبانم هست. شاید به همین مناسبت بیشتر از ایشان بخوانم.

سوال است که وقتی سعودی، دست از توهین و بی‌احترامی و خوار شمردن ما برنداشته و قرار هم نیست بردارد، چرا رئیس سازمان حج و زیارت کشور چپ و راست مصاحبه می‌کند که ما در تلاشیم، آن‌ها نمی‌گذارند! ؟؟
حالا هم که مسئولین کم کم زمزمه‌های لغو تمتع امسال را بیان می‌کنند، سعودی‌ها با کمال وقاحت مصاحبه می‌کنند که ما می‌خواستیم، ایرانی‌ها راه نیامدند. و باز ما از این توهین‌ها آدم نمی‌شویم.
خلاصه‌ی عرض این که احتمالا در تعامل با سعودی مثل خیلی مسائل دیگر، خودمان 0-6 از خودمان عقبیم. عربستان تکلیفش را مشخص کرده که #ایران، #دشمن اول اوست. اما ما هنوز این را نفهمیدیم که عربستان دوست است یا دشمن؟

  • یادداشت آقای محمدی در مورد فرض دشمن شماره یک بودن ایران برای عربستان را بخوانید:‌ telegram.me/mahdi_mohammadi61/645
  • و یادداشتی دیگر از آقای سلطانی د یک حساب و کتاب ساده از حج رفتن یا نرفتن ما ایرانی‌ها:telegram.me/maktubat/841

برای راحتی دسترسی و مطالعه، هر دو مطلب را در ادامه درج می‌کنم.

درباره «جنگ برای اسد»

مستند جدید BBC که به وضعیت نبرد سوریه با محوریت حضور نیروهای ایران و افغان‌های مورد حمایت ایران در صحنه نبرد می‌پردازد، در 4 نکته خلاصه می‌شود:

  1. در هر زمینه‌ای از کارکردهای حکومت که مردم بخواهند بدانند،‌ حکومت باید خود را موظف به توضیح و اقناع افکار عمومی بداند. اگر این توضیح با زبانی همه‌فهم، بیانی شیوا و مبتنی بر حقیقت توسط نظام ارائه نشد، BBC با هنرمندی پاسخ سؤالات مردم را آن‌طور که می‌خواهد می‌دهد. پاسخی که ارتباط ملت و نظام را سست می‌کند، موجب تشکیک در آرمان‌ها و واضحات انقلاب می‌شود و ... .
  2. مستندی که بعد از BBC و هم‌قطارانش برای علاج واقعه به دست مردم برسد، نوش داروی بعد از مرگ سهراب است. دشمن حرفش را زد، میخش را کوبید و ابزارهایش را هم جمع کرد و رفت سراغ سنگر بعدی. دیر است که به‌جای ساختن مستندی برای بیان حقایق، شروع به پخش کلیپ و سخنرانی و نوشته و مستند کنیم برای رد ادعاهای BBC. اگر حواسمان را جمع می‌کردیم و نه همان 5 سال پیش، بلکه 3 سال پیش؛ نه، دو سال پیش؛ نه، همین پارسال که مسائل در سطح کلان و خبری  برای همه علنی شد، کاری می‌کردیم و حرفی مزدیم و مستندی همه‌فهم می‌ساختیم، حداقلش این بود که میدان بر چرندیات این‌ها تنگ می‌شد. ذهن مردم ته‌مایه‌ای داشت و به این راحتی تسخیر نمی‌شد.
  3. یا؛ بعدازاین همه‌سال دیر است که به فکر ساماندهی، گرامی داشتن و استفاده‌ای فراتر از ظرفیت بدن افغان‌های عزیز کشور بیفتیم. البته که از باب جلوی ضرر را گرفتن، هر وقت بکنیم، خوب کردیم!
  4. آن کسانی که می‌گویند مستندهای BBC و یارانش هیچ اثری بر مردم همیشه در صحنه مملکت ندارد، دو حال دارند: یا «نفهمند» یا «نمی‌خواهند بفهمند».
  5. در نیت خالصانه شهدای ما شکی نیست. «شهدا شمع محفل بشریت‌اند». شهدا ریسمان‌‌های الهی‌اند. اما فرض کنیم که نظام برای دفاع از امنیت ملی به مبارزان ایرانی یا غیر ایرانی مبالغی را کم یا زیاد می‌پردازد و اگر روزی‌َشان هم مجروح شدن یا شهادت بود، مبلغی را کم یا زیاد به‌صورت ماهانه برای خانواده‌ی عزیز آن بزرگواران و جان برکفان تخصیص می‌دهد. اشکالی دارد؟ انتظار داریم مُفت مُفت از امنیت ملی‌مان دفاع کنیم؟ یا انتظار داریم روزی آن خانواده‌های جوانی که مرد زندگی‌شان کربلایی می‌شوند،‌ توسط ملائک بهشتی تأمین شود؟

مطلبی که برای کاری نوشتم، ولی به دردش نخورد. لکن ادبیات کار برای خودم جالب شد؛ برای آرشیو این‌جا می‌گذارم:

1 پای مردم از کجا به کشورداری باز شد؟

28 ژوئن 1919، پاریس؛ چند هفته پس از پایان جنگ جهانی اول، کشورهای سرمست از پیروزی (انگلیس، روسیه، فرانسه، آمریکا) در کاخ ورسای معاهده‌ای امضا کردند که منشأ تحولی بزرگ در سیاست شد. سبک حاکمیت‌ها تغییر کرد و مفهوم «دولت-ملت» شکل گرفت. در دولت-ملت‌ها که زیربنای نظریات دولت مدرن هستند، یک دستگاه سیاسی در قلمروی ارضی معینی دارای حق حاکمیت است که مردم کشور شهروندان آن حکومت شناخته می‌شوند. در دولت-ملت‌ها، مردم رکن اصلی حکومت‌‌های مردم‌سالارانه را تشکیل می‌دهند. مردمی که مطالبه گری حق و البته وظیفه آن‌هاست. انجام‌وظیفه‌ای که لازمه‌ی آن دانستن است. دانستن آنچه در کشورشان می‌گذرد.

سال‌های اول شکل‌گیری دولت‌های مدرن، حاکمیت‌ها مثل امروز ساختاری پیچیده نداشتند و قدرت در دست افراد کم‌شماری خلاصه می‌شد. رفته‌رفته با گسترده‌تر شدن وظایف حاکمیت‌ها، ساختارها پیچیده‌تر و بروکراسی‌ها پهناورتر شدند. تقسیم وظایف حاکمیت به وزارتخانه‌ها و سازمان‌های مختلف دایره‌ی قدرت و صاحبان آن را گستراند که در پی آن، راه‌های «نفوذ» و «فساد» افزایش یافت.

اولین راه‌های نظارت بر قدرت، نظارت متمرکز و حکومتی بود؛ تشکیل سازمان‌های عریض و طویل و طبقاتی نظارتی که بر قدرت نظارت داشته باشند. سازمان‌هایی که خودشان بودند و خودشان، کسی حق سؤال و پرسش از آن‌ها را نداشت. قدرت متمرکز و بسته بودن فضا و خیال راحت از مطلع نشدن مردم نسبت به اقداماتشان، این سازمان‌ها را به سمت فساد سوق داد. فسادی که در تاروپود ساختاری اداری و سخت بروکوراتیک ریشه دواند و «فساد سیستمی» را شکل داد. به بیان بهتر، شرایط آن‌گونه شد که کار شما با ساختار اداری-سیاسی دولت انجام نمی‌شد مگر این‌که تن به دور زدن قانون و فسادهای مختلف می‌دادید.

مروری بر کودتای1388

بیش از 6 سال از حصر سران کودتای رنگی 88، برهه‌ای سخت و دردناک از تاریخ معاصر نظام عزیزمان می‌گذرد. برهه‌ای سخت و دردناک از تاریخ معاصر نظام عزیز اسلامی با درس‌هایی بلند و حرف‌هایی بی‌انتها.

این روزها که نامه‌ی آقای کروبی و وضعیت آقای کوکبی بحث‌های غبارگرفته‌ی آن روزها را به میان ما بازگردانده، جا دارد نکاتی را که قابل بیان عمومی است باهم مرور کنیم. ممنون می‌شوم اگر اشتباهی یا تکمیلی به نظر مبارکتان می‌رسد با بنده در میان بگذارید:

  1. وقایع منتهی به انتخابات 88، روزهای انتخابات، خطبه‌های حضرت آقا و هاشمی و کوران حوادث پس‌ازآن، تجربیات تاریخی ارزشمند و پرهزینه‌ای را برای مردم و نظام رقم زد. اما متأسفانه آن گروهی(~ما) که باید برای تبیین درست و فهم این تجربه عظیم تاریخی نزد ملت تلاش می‌کرد، نکرد. هرچه فاصله‌ی تاریخی ما بیشتر شود، کسانی که منصفانه به دنبال حقیقت باشند، مسائل را واضح‌تر درک می‌کنند. اما عموم مردم کشور فضایی مبهم‌تر را پیش روی خود خواهند داشت. باید ضعف تاریخی‌مان را بپذیریم و تلاشی برای رفع این نقص داشته باشیم.
  2. علت ابهام فضا برای مردم، نبود آگاهی درست از مراجع صادق نسبت به ماوقع 88 است. پس از چند سال سکوت و عدم تبیین درست مسائل، تنها اخباری که از بازمانده‌های آن سال‌ها(مثل نامه‌ی کروبی وضعیت امید کوکبی) می‌رسد، خزعبلات BBC و هم‌قطاران اوست که از ضعف فهم نظام(~ما) استفاده می‌کنند و یکه‌تاز عرصه‌ی خبری این فضا می‌شوند. بدانیم که وقتی مایی که خود را بر حق می‌دانیم و معتقدیم خسرانی سخت بر ملت ایران تحمیل‌شده است، صحبتی نداشته باشیم و تبیین نکنیم، هرچه آن‌ها بگویند مورد پذیرش ذهن پر سؤال و برانگیخته‌ی ملت قرار می‌گیرد. این سال‌ها تنها صحبت‌های صریح و به‌دردبخوری که بیان‌شده، از طرف حضرت آقا بوده است. حساب شخص ایشان را از سازوکارهای ناکارآمد نظام جدا کنیم.
  3. سواری دشمن بر موج سؤالات و ابهامات مردم، این تجربه‌ی عظیم تاریخی را از بین خواهد برد. از بین رفتن این تجربیات تاریخی یعنی تکرار دوباره تاریخ و تکرار تاریخ یعنی هزینه‌‌های چند برابری برای حکومت و جامعه‌ای که در حوادث روزگار ماست خودش را کیسه نکند. مثلا، از دست رفتن تجربه‌ی مذاکرات سال 82 برای ملت ایران (یا اسف‌بار تر از آن، تجربیات آمریکا دوستی از بازرگان تا روحانی)، یعنی امکان یافتنِ بازگشت همان قماشی که آن سال‌ها کشور را به خواری و خفت کشاندند و این روزها کشور را به مسیری بدتر از آن کشانده‌اند. دقت داشته باشیم که 10 سال(82 تا 92) در تاریخ،‌ شوخی‌ است!
  4. یکی از پیشنهاد‌ها برای مروری دوباره بر آنچه در 88 گذشت، محاکمه هر سه رأس کودتا و ایادی توبه نکرده‌ی آنان است. شاید اشکال شود که جامعه برای پذیرش چنین اتفاقی آماده نیست. خب؛ آماده‌اش کنیم! کار سخت و هنرمندانه‌ای است، اما با برنامه و با ارتباط درست حکومت و مردم، باصداقت، با صراحت با نشستن پای سؤال و حرف مردم، می‌شود بستر را فراهم کنیم.

چه اشکال دارد. کسانی که هرکدام روزی بالاترین مقامات نظام بوده‌اند و روزی دیگر به کودتا علیه همان نظام قامت راست کرده‌اند؛ فردا به خواست و مطالبه‌ی مردم به چوب عدالت آویخته شوند.