دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

در نمایشگاه کتاب امثال بنابر فضایی که فعلا علاقه و دغدغه من است، کتاب‌هایی در زمینه فضای مجازی،‌فناوری اطلاعات، زندگی مجازی و این چنین مفاهیمی تهیه کردم. یکی از غرفه‌هایی که کتاب‌های نسبتا جالبی در این زمینه‌ها منتشر کرده بود،‌ انتشارات مرکز شهید صیاد ارتش بود. برای مثال به همین کتاب (امنیت در فناوری اطلاعات) و (بهره‌برداری اطلاعاتی از اینترنت) می‌توانم اشاره کنم.


و کتاب امنیت در فناوری اطلاعات اثر آقای موسی شفیعی:
از کتاب ۸۴صفحه‌ای انتشارات ارتش، انتظارم بسیار بیشتر از این بود.سه فصل اول کتاب به بیان مباحثی گذشت که به نظرم برای طیف‌های مختلفی که می‌توانند مخاطب این کتاب باشند، بیانش لازم نیست. از آشنایی با رایانه(!)‌تا آشنایی با مفاهیم داده، چیزی که بیش از ۳۰ صفحه کتاب را اشغال کرده است.در ۳ فصل بعدی هم مطالب خوبی در مورد سامانه‌های اطلاعاتی و حفاظت و امنیت اطلاعات رایانه‌ای مطرح شده است. به نظر می‌رسد امکان طرح در کمتر از ۳۰ صفحه هم وجود دارد و نیاز به شرح و بسطی ۵۰ صفحه‌ای نیست.
این کتاب به قدری برایم کسل‌کننده شد که مطالعه(یا بهتر است بگویم تورقش)،‌۳۰ دقیقه بیشتر طول نکشید.تصویر جلد کتاب امنیت در فناوری اطلاعات
در آخر،‌اگر از مطالب ساده‌ی ابتدای کتاب و برخی شرح‌های نابجای سه فصل آخر اگر بگذریم،‌ لابلای متن کلیدواژه و سرنخ‌های خوبی دستگیر مطالعه‌کننده می‌شود. اگر این کتاب را مطالعه کردید،‌حتما کاغذ و قلمی دم دست داشته باشید و مفاهیم جدید را که مطرح شده است یادداشت و بیشتر و حتما از منابع‌ معتبر‌تر درباره‌شان تحقیق و مطالعه کنید.
پ.ن: کم‌کم بیشتر در مورد کتاب‌هایی که این ایام مطالعه کرده‌ام و می‌کنم،‌خواهم نوشت.

چندسالی هست که دامنه 2daneshjoo.ir را تهیه کرده‌ام و به جز چند ماه اول و قبل از مهاجرت به بیان که روی یک وردپرس کار می‌کردم و خدابیامرز به رحمت خدا رفت،‌ روی فضایی اشتراکی تنظیمش کرده بودم؛ شده بود محل آزمایش‌های من در زمینه‌ی cmsهای مختلف و ما یتعلق به!!
دیشب بدون هیچ نیتی و کاملا اتفاقی(پدیده اتفاقی در نظام هستی داریم؟) این دامنه را روی این وب‌نوشت تنظیم کردم. از دو هفته‌ی دیگر هم نشانی تارنوشت تحت دامنه بیان در دسترس نخواهد بود. از کسانی که به من پیوند داده‌اند خواهش می‌کنم که نشانی را اصلاح بفرماییند.

خطاب به بیان: بیان‌جان خوبی؟؟‌سرت جایی نخورده؟؟ ۹۷٪ تخفیف خرید امکانات اختیاری بهم دادیا؛‌حواست هست؟؟

فرض کنید در بازی امشب یا فرداشب جام‌جهانی، گلی به ثمر برسد

بعد در هیاهوی تماشاچیان، تلویزیون‌های ورزش‌گاه به جای تکرار گل، صحنه‌ای از فجایع سربریدن‌های عراق یا مرگ‌ومیر کودکان سوری را نشان دهد!

واکنش تماشاچیان چه خواهدبود؟

الفت شبهایخوش را روزگار ازما گرفت/ای خوشا روزی که باهم روزگاری داشتیم

شهریور ماه 1392، زمانی که تنها چند روز از سومین ترم تحصیل ما در علوم‌سیاسیِ دانشگاه امام صادق(ع) گذشته بود، "هم‌اتاقی‌های امسالِ من" را نوشتم. اتاقی که با مهر و محبت و مروت شکل گرفته و در یکی از بهترین و خوش‌منظره‌ترین اتاق‌های مجوعه‌ی اقامتگاه‌ دانشگاه واقع شده بود(است). من، حاج احسان عزیز،دادش حامد گل، علی آقای بامرام و آقا حسین. ما 5 نفر اعضای اتاقی بودیم که به برکت دارو‌های گیاهی احسان‌خان و عکس شهید چراغی که اتاق 222 به نام ایشان مزین بود، بین بچه‌ها به عطاری شهید چراغی معروف شده بود. الحق و الانصاف اتاق ما بین دیگر اتاق‌های هم دوره‌ای‌ها، شادترین و یکدست‌ترین اتاق بود. بگذریم از این که شرایط به‌نحوی پیش رفت که به ناچار، حسین از ترکیب ما جدا شد و رفت، ولی ما چندماه بعد از عید را هم که بدون او بودیم، با او بودیم؛ رفتنی که حتی در ظاهر اتاق هم تأثیر زیادی داشت.

 حدود 10 ماه زندگی ما در این اتاق، هفته پیش چنین روزهایی تمام شد. ما ماندیم و خاطراتی بسیار شیرین و طبیعتا گاهی تلخ با در و دیوار این اتاق، روزهای آخری که مشغول جمع‌وجور کردن وسایل برای تحویل به انبار بودیم، اصلا روزهای خوبی نبودند...

سال آینده من و حامد و احسان با محمدرضا و امیرحسین، دو هم‌اتاقیِ جدید خواهیم بود. علی در اتاق دیگری است و حسین هم در همان ترکیبی که بعد از عید به آن‌ وارد شد.

و اما؛ امثال (امسال) که قدری تجربه‌ی ما در دانشگاه بیشتر بود، به وضوح برایم قابل درک بود که زندگی این‌روزهای دانشجویی ما در خوابگاه‌های مجردی، کوچک‌شده‌ی بخش‌های بسیاری از زندگی جدی‌تر ما در اجتماع در آینده‌ای نه چندان دور است. همین تجربه‌ی کوچک لحظات سختی داشت و تجربه‌هایی سنگین. بماند که چقدر تصمیماتمان درست بود و چقدرش نادرست.

باشد که سال آینده،روزهایی شیرین‌تر و مفیدتر در اتاق 4در4مان داشته باشیم.

پ.ن۱: نوشته‌های این روزها، حاصل نشخوارهای خودم با خودم در زوایا و خفایای ذهنم است...
پ.ن۲: این نوشته‌ها خیلی مفصل‎ترند، ولی بیش از این مقدارش، قابل نشر نیستند...

پ.ن۳: در این روزهای عزیز ماه مبارک رمضان، دعایمان کنید...

پ.ن۴: شعر بالا را از کامنت(نظر) خصوصی حسین برداشته‌ام. حسین جان، اگر این‌جا را میخوانی وشاعرش را میشناسی، بگو بی‌زحمت...

مدت زیادی، حدود 10 ماه، با تعدادی از هم‌دوره‌ای‌ها، مشغول پروژه‌ای بودیم. چه همان روزهای اول که 4 نفر بودیم، چه حالا که 8  9 نفر شده‌ایم. در طول این مدت تلاش ما این بود که کاری بکنیم که دیگران نکرده‌اند. هیچ دوست نداشتیم که خروجی این همه فعالیت و تلاش با شکستی سنگین مواجه شود. اما شد! بماند که چه حرف‌های ناگفته‌ای برای من مانده ‌است و من همه‌ را نوشته‌ام و دارم. شاید روزی هرکدام را به مخاطبش دادم.

این مدت فعالیت واقعا سنگین و نتیجه‌ای که در اولین مرحله بدست آمد، برای ما (شاید هم برای من) درس‌ها و عبرت‌های زیادی داشت. در این دو هفته پس از آن روز شیرینِ تلخ، ساعات زیادی به فکر و بررسی این مدت و این کار پرداختم. چیزهایی دستگیرم شد که خلاصه‌اش را برای خودم این‌جا می‌نویسم که بماند. شاید به درد کسی هم خورد!تلاش

1-     توکل به معنی واقعی کلمه، همیشه نجات دهنده است!

2-     شاید چیزی را که به وضوح فکر می‌کنم صحیح‌ترین است و حتی شواهد هم همین را نشان می‌دهد، قدری بعدتر بفهمم غلط‌ترین است!

3-     همیشه تلاش زیاد من، به معنی درست تلاش کردن من نیست!

4-     بهتر است یک بزرگترِ دلسوزِ راه‌رفته، حواسش به من و کارم باشد!

5-     حفظ ارتباط‌ها بایستی برایم خیلی مهم‌تر از چیزی باشد که الآن هست؛ کار اگر نشد، نشد. ولی رفاقت اگر پرید، پرید!

6-     هرکسی را بهر کاری ساختند!

7-     همیشه یکتا (به معنی خاص و متمایزِ منفی آن) خوب نیست. گاهی وقت‌ها باید همرنگ جماعت بشوم!

8-     هنر، رساندن هر دو هندوانه به مقصد است؛ نه یکی را فدای دیگری کردن!

9-     از 9 تا 21 آن قابل بیان در این وب‌نوشت نیست و بهتر است در همین برگه‌ی روبرو، بماند...

علی‌ای‌حال، در گوشه‌ی دلم خوشحالم که تلاشم را کردم، اما ناراحتم که چرا درست تلاش نکردم و ناراحتیِ من قوی‌تر است. از آن روز به بعد نظم نوینی بر زندگی، کار و تلاش من حاکم شد. بر حسب تجربه هم، وقت مفصلی را گذاشتم تا در حد وسع خودم یقین پیدا کنم که این بار درست‌تر از قبل، نه درستِ درست، در حال حرکتم.

همین!

بچه‌تر که بودیم، روز مادر، دامن مامان ر می‌گرفتیم و اصرار می‌کردیم که بگوید چه می‌خواهد تا ما برایش تهیه کنیم. حتی یادم هست که یک بار مصمم شده‌بودم همان دستبند طلایی را برایش بگیرم که گم شده‌بود وقتی هم که به بقیه گفتم و همه خندیدند ناراحت شدم. بزرگ‌تر که شدم، فهمیدم حکایت این حرف‌ها نیست. مامان هر چیزی را هم که نیاز داشته باشد، هیچ‌وقت نمی‌گوید لازم دارد. حتی یک جایی فکر کردم که مامان دوست ندارد روز مادر چیزی را به او هدیه کنیم. برای همین چند سالی مدام بین سال بی‌بهانه برایش کادو خریدم و هدیه دادم و روز مادر با گل به خانه رفتم. مامان می‌خندید. چه آن وقت‌هایی که سرم را روی دامنش می‌گذاشتم و می‌پرسیدم چه لازم دارد، چه بعدتر که هدیه برایش نخریدم و چه چند سال اخیر که دنبال فرصت بودیم که همه‌ی ما بچه‌ها دور هم جمع شویم و یک کادوی جمعی به مامان هدیه بدهیم. هیج روزی از این چند سال لبخند از روی لب‌هاش محو نشده بود.
امشب که زنگ زدم و گفتم «مامان امشب شب عیده، ولی فردا روز مادر نیست. تا شما. نباشی روز مادر نمیشه» مامان صدایش لرزید و من داخل تاریکی اتاق، دستم را گذاشتم روی متکای کوچک روی تخت دو نفره‌ای که گوشه‌ی اتاق کز کرده بود و چشم‌هایم را بستم و خیال کردم سرم روی دامن مامان است... بدون هیچ حرف، بدون هیچ فکر هدیه. 
بدون هیچ 
لبــــ     خند...

منبع: به زودی...

گریه تجلی آن اشتیاق بی انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند می دهد و اشک آب رحمتی است که همه تیرگی ها را از سینه می شوید و دل را به عین صفا که فطرت توحیدی عالم باشد اتصال می بخشد .

مرتضی آوینی

کتاب گلبرگ‌های زندگی، جلد اولجلد کتاب گلبرگ‌های زندگی جلد 1

مشخصات کتاب:

گلبرگ زندگی، مجموعه‌ی گفتگوی تلویزیونی ازدواج در شبکه سه سیما
دهنوی،حسین / نشر خادم الرضا/ شابک: 97896425904
(کتاب جعبه اطلاعات کتاب‌شناختی ندارد. طبعاً شماره کتاب‌شناسی ملی و فیپا هم ندارد. احتمالاً از جمله کتاب‌های منتشرشده به سبک هیئتی است!)

صدای حسین دهنوی برای من صدای آشنایی است. ظهرهای پنجشنبه روزهایی که خانه بودم و بحث‌هایش راجع به ازدواج که تا همین چند سال برایم بسیار بیگانه می‌نمود. اما الآن نشسته‌ام پای حرفش و یک جلدش را خوانده‌ام. آدم دانایی به نظر می‌رسد. اقلش این است که در آثار غربیان هم سیری داشته است.

خواندن کتاب، یک روز و نیم تفریحی بیشتر به طول نینجامید. آن هم روز چهارشنبه و پنجشنبه منتهی به آزمون میان ترم قواعد عربی 4! کتاب 235 صفحه است و اکثر مطالب هم مفید به نظر می‌رسد.

از سخن ناشر و اینها که بگذریم، بحث ضرورت ازدواج را نسبتاً خوب بازکرده است. بحث انگیزه‌های ازدواج جا دارد که بازتر بشود، چرا که بسیاری از جوانان قدرت خروج از این مرحله را ندارند. بهتر است یک چرخه‌ی مفروضی طراحی شود که من جوان بتوانم پس از طی مراحل آن چرخه به این نتیجه برسم که آمادگی ازدواج را دارم یا نه!البته نه دقیق و قطعی، حدودی و راهنما.

مدت‌ زیادی است که می‌خواستم مطلبی در مورد نظرسنجی‌هایی که در مورد نام خلیج فارس صورت می‌گیرد، بنویسم؛ اما فرصت نمی‌شد. امروز دوست خوبم، سینا احمدی‌نشاط در چرک‌نویسش مطلب کامل و

مفصلی راجع به آن نوشته، این مطلب را با کمی تغییر نگارشی در بخش اول، بازنشر می‌کنم! تا آخر متن را بخوانید و به اطرافینتان هم بگویید.

هشدار . . .برای بار صدم! دو تارنمای ضد ایرانی رأی‌گیری "خلیج‌فارس یا خلیج***ی" و "کدامین خلیج"، و دشمن ورزی با ایران و ایرانیان و به رأی گذاشتن نام تاریخی و رسمی "خلیج‌فارس" است.

http://www.persianorarabiangulf dot com/ - و - http://whichgulf dot com/

در ماه مه ۲۰۱۰ یک تارنمای ضد ایرانی بنام "خلیج‌فارس یا خلیج***ی" راه‌اندازی شد که نام خلیج‌فارس را زیر پرسش برده و آن را به رأی‌گیری گذاشت که ما به همه هشدار دادیم که از آن دوری جویند؛ ولی متأسفانه هشدارهای ما بی‌اثر بوده و بسیاری از هم میهنان فریب آنان را خورده و در رأی‌گیری شرکت کرده‌اند!


از آن زمان تاکنون این تارنما ادعا می‌کند که بالای ۲.۴ میلیون نفر در رأی‌گیری شرکت کرده‌اند.

 اکنون پرسش‌های که بایستی از خودمان پیش از شرکت در این رأی‌گیری بپرسیم:‌

۱. چه کسانی پشت پرده این تارنمای رأی‌گیری هستند و اعتبارشان چیست؟

۲. برای چه منظور و هدفی این تارنما را راه‌اندازی کرده‌اند؟

۳. این تارنما نهایتاً چه چیزی را می‌خواهد ثابت کند؟‌

۴. آیا این نام‌گذاری در سازمان ملل مطرح‌شده یا زیر سؤال رفته است که اکنون برای حل این سردرگمی با رأی‌گیری جامعه جهانی نیاز دارند؟

۵. آیا ما ایرانیان آن اندازه بی‌فکر و ناچیز شده‌ایم که به جای تثبیت شواهد و مدارک به تارنمایی برای رأی‌گیری بسنده کنیم که هر که بیشتر نظر داد، خلیج‌فارس از آن او می‌شود؟

شوربختانه بسیاری از هم میهنان از روی احساسات و عجولانه، بدون اینکه هیچ بررسی یا کندو کاوی پیش از شرکت در رأی‌گیری بکنند و دریابند که چه کسانی پشت پرده این سایت می‌باشند، نخست چشم‌بسته رأی داده و سپس دوستان خود را نیز دعوت به شرکت می‌کنند؛ که دوستانشان نیز به نوبه خود و به همان روش چشم و گوش بسته دنباله روی کرده و بدون هیچ آگاهی در رأی‌گیری شرکت میجویند.

ناگفته نماند که دشمنانی در لباس دوست که در فیس‌بوک برای خود نام ایرانی برگزیده‌اند و ادعای ایرانی بودن دارند، ما را دعوت به شرکت در رأی‌گیری می‌کنند و برای برانگیختن احساسات ملی ما به دروغ اعلام می‌کنند "رأی‌گیری از سوی گوگل است" و یا "نام خلیج‌فارس در خطر است اگر شرکت نکنید" و امثال آن، که ما بایستی هشیار بوده و بیاد داشته باشیم، که اگر "سگی در اسطبل زاده شود، دلیل بر آن نیست که یک اسب نجیب باشد" ، و اگر کسی نام ایرانی بر خود می‌نهند و ادعای ایرانی بودن کند، دلیل بر ایرانی بودنش نیست.

و اما حقایق در مورد این سایت!‌ این سایت در کنار وب‌گاه‌های دیگری همچون: